کاش در کنار زبان بیگانه، زبان گفتگو با تو را نیز به ما می آموختند!  در زنگ شیمی- وقتی سخن از چرخش الکترون ها به دور هسته اتم به میان می آمد- اشارتی کافی بود تا بفهمم تمام عالم هستی و ما سوی الله به گرد وجود شریف تو می چرخند. ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی، فیزیک و شیمی، فرمول ساده ارتباط با تو را نیز را به من یاد می دادند،

درس فیزیک ، قوانین شکست نور را به من آموخت ؛ ولی نفهمیدم (نور خدا) تویی و مقصود از یهدی الله لنوره من یشا از سرعت سرسام آور نور(300 هزار کیلومتر در ثانیه ) برایم گفتند ؛ اما اشاره نکردند شعاع دید امام معصوم تا کجاست و نگفتند امام در یک لحظه می تواند تمام عوالم و کهکشانها را از نظر بگذراند و از احوال همه ساکنان زمین و آسمان با خبر شود.

وقتی برای کنکور درس می خواندم، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نکرد. کسی برایم تبیین نکرد که معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلی ها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهدکودک خویش در جا می زنند. اصلا در این وادی نبودم.

اینک اما در عمق ضمیر خود ، تو را یافته ام ؛ چندی است با دیده دل تو را پیدا کرده ام ؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس می کنم ؛ گویی دوباره متولد شده ام . تعارف بردار نیست . زندگی بدون تو که امام عصر و پدر زمانه ای (مردگی ) است و اگر کسی همچون من ، پس از عمری غفلت به تو رسیده حق دارد احساس تولدی دوباره کند ؛ حق دارد از تو بخواهد از این پس او را رها نکنی و در فتنه ها و ابتلائات آخرالزمان از او دست گیری؛ حق دارد به شکرانه این نعمت، پیشانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند :

اَلحَمدُ لله الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنا لِنَهتدیَ لَو لا اًَن هَدانَا الله